یادش بخیر وفتی بچه بودیم برای اینکه تو هوای سرد نریم بیرون و شیطونی نکنیم .مادربزرگ می گفت:باد که می یاد بچه های اول را با خودش می بره.یا اگه رعد و برق می زد می گفت:رعد و برق برای بردن بچه های بزرگ خانواده است. من هم در حالی که برقی از شیطنت تو چشمم موج می زد .دستم رو پشت کمر می زدم و خیلی آروم یه گوشه کز می کردم.که مبادا باد من رو با خود ببره.
شاید به همین دلیله که هنوز بعد از گذشت سالها با وزش باد شدید احساس دلتنگی و ناامنی می کنم!
امروز باد شدید در حال وزیدن است.
خدا رحمتت کنه مامان بزرگ مهربونم.
سلام
خدا همه اونایی رو رحمت کنه که خاطراته خوب ازشون برامون مونده...
فکر نکنم مربوط به دوران کودکی باشه ! چون منم تقریبا با وزش باد شدید یه همچین حسی پیدا می کنم ...
با بالایی موافقم :)
خودت رو ناراحت نکن دوست من باد هم تموم میشه :)
باد که میاد آدم احساس می کنه تمام زندگیش در حال نابود شدن هست.ولی وقتی میری و خودت رو در جریان باد قرار میدی میبینی که نه تنها ترس نداشت بلکه اونقدر آروم میشی که با خودت میگی ای کاش همیشه باد میوزید.خدا بیامرزه مامان بزرگ رو که هیچکس دیگه نمیتونه جای خالی اون رو برامون پر کنه اگه وقت کردی یه روز یه جعبه شکلات بخر و به سر قبر اون برو بهش بگو سیروس خیلی دلش برات تنگ شده.فاتحش رو از همینجا براش میفرستم