نتوانستم برایت ننویسم.با زبان مادریم می نویسم که تنها این زبان است که می توانداحساس واقعی ام را بیان کند!
احساسم هنوز همان است که بود،و تو بیآنکه من بگویم میخواندی، می بینی، و حس می کنی.
این روزهادر تنهایی و سکوت به خیلی چیزهامی اندیشم به این که می شود هرگز ندید و عاشق شد.می شود همیشه دور بود و عاشق ماند.
تنها برای دستهایی که میشناسی .برای خود خودش.... خود او که بیهیچ ادعایی سالها برایت وقت گذاشت که تنهایی تو را پر کند.و بی هیچ عادت و اجباری بیهیچ تکرار و اکراهی بیهیچ حرف و حدیثی عاشق خود حقیقیات شد نه شیفتهی وجودت.کسی که تو را بهتر از خودت شناخت....
برای تو می نویسم که اثبات کرد دوست داشتن جسمی نیست و این تنها روح است که اگر عاشق شد همیشه جاودانه می ماند.
تولدت مبارک عزیزم!
به احترام همه سالهای دوستیمان کلاه از سر برمی دارم و برایت بهترین و خوشبخت ترین سالها را آرزو دارم.